- ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۰
- ۱ نظر
طی الارض را به کسی می دهند که
بدرقه و استقبال نخواهد
یعنی اصلا نمیخواهد احدی جز خدا بفهمد
که او رفت کربلا و برگشت
رفت مکه و برگشت....
بدرقه و استقبال نخواهد
یعنی اصلا نمیخواهد احدی جز خدا بفهمد
که او رفت کربلا و برگشت
رفت مکه و برگشت....
خیمه را آتش زدند
این درست...
اما خیمه که در ندارد
میخ ندارد...
دنبال تفاوتی با پیامبر می گشتند
اما نیافتند...
وارد بهشت شدی
چون نکیر و منکر هم
طاقت دیدنت را نداشتند!
آسمان چشمانش را بست
اهل حرم دیدند دنیا تیره و تار شد
همین امشب
فکر کن بخوابی و دیگر بیدار نشوی
همین!
در دست وهابی ها
قبله ی اول هم
این روزها...
هوای آمدن نداری مولا؟
پدر هم که با شمشیر
از چنین پدر مادری
همچین پسری بعید نیست
که در کربلا
با شمشیر و سنان و دشنه و سنگ و سم اسب و ..
اگر غیرت داشت
با برف هم که شده
بدن را کفن پوش میکرد
شرم
تمام وجودم را میگیرد...
پ ن
سُبْحَانَکَ یَا شَاهِدُ تَعَالَیْتَ یَا شَهِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ
نفت را طلای سیاه میگفتند
این روزها
طلا تویی
سیاه هم چادرت...
سیاه و سنگین و سنگ شده
اما
حجرالاسود را که میبینم
هنوز امیدوارم
تو مرا در آغوش گرفتی...
رویت روی ماه تو در عاشورا
علم هم ثابت کرد
یک سیاره میتواند بیش از
یک قمر
داشته باشد
بعد نماز بگو: خدایا کم ِ ما و کرم ِ تو
دیشب بعد نماز کمی فکر کردم و گفتم:
خدایا! هیچ ِ ما و کرم ِ تو!
همین که نماز صبحم قضا شد
حسابِ کار دیشبم دستم آمد
امام جماعت می خواهد به رکوع رود و
من هرچه مهر هارا زیر و رو می کنم
تربتت پیدا نمی شود
سرخ و پر از خون
شده ای
به گمانم خدا
تورا
در دستانش فشرد
و کنار در و دیوار قیامت شده بود
اهل حرم را بگو
نماز آیات بجا آورند
ماه گرفته به دل مادر . . .
پ ن
مادر سلام،کاسه ی اشکی به ما دهید
توی این15سال روایتگری
نادر بوده کاروانی که 2باربیاید شلمچه
روز اول و روز آخر
دلخوشیم به همین
دلخوش
زیر ِ قولت بزنی
من که کاری از دستم بر نمی آید
فقط من هم
میزنم زیر ِ گریه
پ ن
خدایا این خبر خوش ما توی حلق این سایت گیر کرده
درش بیاور لطفا!
پیش از سفر
این را برای کسانی مینویسم که کنکور در پیش رو دارند و هوس کربلا!
بله درست خواندید!
رتبه ی آزمون آزمایشی زیاد هم مهم نیست برای آدم
اما وقتی پای کربلا می اید وسط...داستان فرق میکند
فلذا درسخواندن ما هم به عشق کربلا شد و اواسط اسفند سال پیش گرفتیم حاجت را
یکی هم بعد از اتمام کنکور گرفتیم
این را گفتم که اگر شما هم پدرمادرتان برای رتبه کنکور شما غش و ضعف میشوند
نان را به تنور بچسبانید و کربلا را بگیرید!
حسین جان هم در درسها کمک میکند
پیش خودمان بماند من هم اگر امداد غیبی و نذر و نذورات نبود
ول معطل بودم،فقط لطف حسین جان بود،چون به عشق کربلایش درس خواندم
راست گفته اند که حق وباطل همیشه بوده
این را وقتی فهمیدم که روز اول دانشگاه پسر کناری ام میگفت
گفتم اگر لپتاب(درستش را نمیدانم) سونی ِ واییوِ چی چی ییک را میخری من زیر هزار میاورم!
پقی زدم زیر خنده که ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا...
لپتاب و کربلا!
البته شاید اگر او هم شرط مرا برای پدر میشنید متاسف میشد برایم...
بگذریم
مقدمه بود
پس دوستان مفت رتبه ای مقامی چیزی نیاورید!
از ما گفتن بود
اما
دیشب که آسمان را نگاه میکردم
باخودم فکر کردم شاید
ستاره ی دنباله دار که میگویند
همان ستاره ای باشد که با سر ِ تو
از کربلا به کوفه آمد...
لبیک یاحسین گویان
برویم در قربانگاه عشق
به رنگ کعبه دربیا
تا برسیم به کربلا
سر و دست میشکستند برای بیعت با علی
بیچاره ها دروغ هم نگفتند
عاشورا
هم دست...
هم سر...
.......
در تمام طول زندگیم
حواسم به تو نبود
اما تو همیشه
در عرض من میامدی!
+
میشود ببینمت پدر؟
تابستان که میشود
عبای مشکی به دوش می اندازد
ذهن ناقص من میگوید
چادر حضرت زهرا
و لباس پیامبر
خیلی شباهت دارند!