برزخ کلمات

سیاهه ای مینویسم تا وقتی که مغزی درونم باشد

۵۵ مطلب با موضوع «گریزگاه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

رفت و آمدها

اینجا زیاد شده

و من نگرانم...

  • ۰
  • ۰

به جای صورت

جان ِ علی را 

بگیر

  • ۴
  • ۰

غروب زندگی علی

روی سرخ تو بود

  • ۴
  • ۰

آب نه

اما تا دلت بخواهد

تازیانه خوردند

  • ۴
  • ۱
نیزه
اجازه گرفت...
ارباب جان! جای شما روی سر ماست
- ارباب لبیک گفت
  • ۴
  • ۰
اگر امتحان ابراهیم علیه السلام
خواب بود و چاقوی کند
مادرهای سرزمین مان
بدون خواب دیدن
در عین بیداری
داوطلبانه
با تیر قناصه ای که هیچ وقت کند نمی شود
دارند امتحان می دهند


  • ۳
  • ۱
مگر می شود
مُحرم ِ خدا شد
و قربانی نیاورد؟
  • ۱۳
  • ۰

اصلا ما آمده ایم

تا فقط

سر به سر دنیا بگذاریم!

  • ۵
  • ۰

گیریم

میخ و مسمار و در را فراموش کنیم

مگر نشنیدی

عمر گل

کوتاه است؟

  • ۱
  • ۰

میخ ها

کار خودشان را که کردند

خون گریه هاشان شروع شد...

  • ۱
  • ۰

خوب

شاید

مادر میخواست

قدمگاه علی را

بوسه بزند

  • ۵
  • ۰

هر شب

در آسمان

روضه ی شما جاریست

جایی بین غروب و رؤیت ماه...

  • ۶
  • ۰
از اینکه حسین
سالار شهیدان شد
فهمیدم
جسم ِ درهم را خوب تر می خری


+این دل درهم مارا هم بخر
+درهم بخر که سخت گرفتار و درهمیم


  • ۷
  • ۱


دنیا افت و خیز دارد

امشب ته گودال

فردا بر روی نیزه

  • ۱
  • ۰

پسر

نماز دو رکعتی نیمه تمام پدر را

در کربلا قضا کرد

با عمود




  • ۲
  • ۰

تا قابلِ شناختنم

از حرم بیا ...

  • ۲
  • ۰

برای سر تو

نی کافی بود

آخر چرا نیزه؟

  • ۱
  • ۰
پسر
پدر را دعوت کرده میهمانی
در دل ِ صحرا
فرش قرمز هم پهن کرده
  • ۱
  • ۰

- بچه ها حروف حلقی رو باید از ته حلق ادا کنین، مثل ح

-دیگه مثل چی بچه ها؟

محمد امین : مثل حسین


+صدایش از ته حنجر می آید...

  • ۴
  • ۰

با سم اسبی که

بوی پدر می دهد

باید چه کار کرد؟

  • ۴
  • ۰
یک نفر
پاره های جگرش را می بیند
یک نفر
جگر گوشه اش را پاره پاره
  • ۴
  • ۰

روز دهم

کربلا

باران آمد

  • ۴
  • ۰

چه کسی گفته آب به خیمه ها نرسید؟

عباس

قبل اینکه پیکرش به خیمه ها برسد

آب شده بود

آب...

  • ۴
  • ۰
نیزه اجازه گرفت
مولا جان!
جای شما روی سر ماست
ارباب لبیک گفت

  • ۵
  • ۰

ماه پاره

در آسمان نیست

ماه پاره

همان ماهی بود

که بدنش پاره پاره شد

روی زمین داغ

  • ۵
  • ۰
شب که می شود
ماه
 می آید

  • ۶
  • ۰

نیزه

ثابت کرد

که از هر نظر سری!

  • ۸
  • ۰

یک نفر در رکوع انگشتر داد

در سجده هم می دهد

زدن نمی خواهد...

  • ۷
  • ۱

گیریم آب می دادند

به علی اصغر

مگر او لب تر می کرد

وقتی رقیه در خیمه تشنه است؟

  • ۲
  • ۰

خب

کمی هم

به فکر تیر سه شبه باید بود

او هم دل دارد آخر

چرا نباید از مشک آب بنوشد؟

  • ۳
  • ۰

خب

همیشه که نوزاد ها زبان باز نمی کنند

گاهی

حنجرشان باز میشود

به همین سادگی

چرا ناراحت می شوی رباب؟

  • ۲
  • ۰

حرف مرد دوتاست

یکی با لب ها روی نیزه

یکی با رگ های بریده روی زمین

  • ۲
  • ۰

کسی چه می داند

شاید تیر

آرزوی بوسه

زیر گلوی علی اصغر را داشت

  • ۰
  • ۰
چند روز است

منتظرت بودم

کمی گلایه داشتم بابا

از اینکه چرا پیش دخرت نمی آیی

اما امشب حرفم را پس میگیرم

آخر نمی دانستم پا نداری بابا

دخرت را ببخش

  • ۰
  • ۰
چه کسی گفته آب به خیمه ها نرسید؟

عباس

قبل اینکه پیکرش به خیمه ها برسد

آب شده بود

آب...

  • ۰
  • ۰
دامن من اینجاست

مادر

چرا روی خاک صورت می کشی

پسرم؟

  • ۰
  • ۰
عبای ارباب

پر از  ع  ل ی ا ک ب ر  بود....

         

  • ۰
  • ۰
بدون سر

سامان گرفتی

حسین جان

  • ۰
  • ۰
دنیا خواست بگوید :

زمین خورده ی شماییم

اما

خب می دانی

دنیا بی وفاست مادر...

  • ۰
  • ۰
در سه سالگی

به پیامبری رسیدی

اما این بار

به جای غار حرا و خواندن

در خرابه

سر وحی شد به تو

اما تو نخوان

فقط ببین...

  • ۰
  • ۰
قبله هم

رو به قبله شد

وقتی

رو به قبله شدی

مادر

  • ۰
  • ۰
قبله

چه حالی داشت

وقتی

رو به قبله شدی

مادر؟

  • ۰
  • ۰
خیمه ها

از داغ دل زینب

آتش گرفت...

  • ۰
  • ۰
بارها آب شد

قبل اینکه بشیند به قلب حسین

خدا چه نقش سختی داده بود

به نیزه در این دنیا

 

  • ۰
  • ۰
عمه جان

خیمه را آتش زدند

این درست...

اما خیمه که در ندارد

میخ ندارد...

 

  • ۰
  • ۰
راز اربا راب شدنت این بود

دنبال تفاوتی با پیامبر می گشتند

اما نیافتند...

 

 


  • ۰
  • ۰
با نیزه

چقدر

سربلند شدی...


  • ۰
  • ۰
بی حساب و کتاب

وارد بهشت شدی

چون نکیر و منکر هم

طاقت دیدنت را نداشتند!

  • ۰
  • ۰
خنجرش را که گذاشت

آسمان چشمانش را بست

اهل حرم دیدند دنیا تیره و تار شد

  • ۰
  • ۰
مادر که بین در و دیوار

پدر هم که با  شمشیر

از چنین پدر مادری

همچین پسری بعید نیست

که در کربلا

با شمشیر و سنان و دشنه و سنگ و سم اسب و ..