برزخ کلمات

سیاهه ای مینویسم تا وقتی که مغزی درونم باشد

۲۷ مطلب با موضوع «مغزم شکست» ثبت شده است

  • ۴
  • ۰
اگر امتحان ابراهیم علیه السلام
خواب بود و چاقوی کند
مادرهای سرزمین مان
بدون خواب دیدن
در عین بیداری
داوطلبانه
با تیر قناصه ای که هیچ وقت کند نمی شود
دارند امتحان می دهند


  • ۶
  • ۰

خدا

ستارترین داور المپیک دنیاست

وقتی ضریه فنی شدمان را

جلوی مردم به نمایش نمی گذارد

  • ۴
  • ۰

چقدر

همگی خوشیم!

بدون تو

  • ۶
  • ۰

یک نماز دارم

دو مهر

فقط از حسادت پیشانی می ترسم!

  • ۵
  • ۰

بیست متر گود برداری میکنیم

برای یک ساختمان هفتاد ساله

بد نیست

یک چاله یک متری هم برای خودمان بکنیم

برای یک عمر آخرت!

  • ۵
  • ۰

شب جمعه است

اسیران خاک را دعا کنیم




خودم را می گویم...

+

  • ۷
  • ۰

به سمتت می آیم

کوله بارم پر است

از امید

  • ۲
  • ۰

چشم انداز تو
بهترین سرعت گیر

برای گناهان من است

  • ۶
  • ۰

عصر معجزه تمام نشده

این روزها
با این همه گناه
که از در و دیوار شهر بالا می رود
همین که
صاعقه نمی‌زند
همین که
سنگ نمی‌شویم
همین که
دنیا به آخر نمی‌رسد
یعنی که معجزه‌ای در میان ما هست

  • ۷
  • ۰

ماه مبارک

ساعت و دقیقه و ثانیه ی اذان صبح را میدانیم

مابقیِ سال

ساعت و دقیقه و ثانیه ی طلوع آفتاب!

  • ۸
  • ۰

وقتی تمام این قلب

از حب دنیا پر است

بد نیست

کمی هم خدا را شریک بگیریم

  • ۳
  • ۰

الهی

ما غریبیم

ما را به خودت برسان

  • ۶
  • ۰

اصلا

اجازه هست

پدر صدایت کنم؟

  • ۴
  • ۰
و خدا در ماه مبارک
دست و پای شیطان را بست
تا بفهمیم
این خودمانیم که جاده خاکی می زنیم

  • ۱
  • ۰

یا خالق العبرات


یا راحم العبرات

  • ۳
  • ۰

نماز با تمام عظمتش

در این سفر شکست

از دل من چه انتظاری داری؟

  • ۰
  • ۰
غار حرا

صدایت را می شنید

ما دل سنگ ها

هنوز به این امید زنده ایم

  • ۰
  • ۰
چیز و عجیب و غریبی نیست

همین امشب

فکر کن بخوابی و دیگر بیدار نشوی

همین!

  • ۰
  • ۰
این فراز از جوشن را که میخوانم

شرم

تمام وجودم را میگیرد...

 

پ ن

سُبْحَانَکَ یَا شَاهِدُ تَعَالَیْتَ یَا شَهِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ

  • ۰
  • ۰
تو باهمین یک چادر

حق ِ وتو داری

علیه ِ تمام قراردادهای شهوانی


  • ۰
  • ۰
دلم

سیاه و سنگین و سنگ شده

اما

حجرالاسود را که میبینم

هنوز امیدوارم

تو مرا در آغوش گرفتی...

  • ۰
  • ۰
گفت:

بعد نماز بگو: خدایا کم ِ ما و کرم ِ تو

دیشب بعد نماز کمی فکر کردم و گفتم:

خدایا! هیچ ِ ما و کرم ِ تو!

  • ۰
  • ۰
چه بارها

سر  ِقرار  آمد

اما کسی را

بی قرار

ندید

 

  • ۰
  • ۰
لازم به مشاوره نبود

همین که نماز صبحم قضا شد

حسابِ کار  دیشبم دستم آمد

 

  • ۰
  • ۰
جزر دریای چشم های
منتظران را بشکن
به سمت سواحل زندگی ما مد کن

+

میشود ببینمت پدر؟

  • ۰
  • ۰
پس به ما یتیمان رحم کن
پدر
  • ۰
  • ۰
شب میشد

که سجده های بلند و زیبایت را تماشا کند

یا سیدالساجدین