برزخ کلمات

سیاهه ای مینویسم تا وقتی که مغزی درونم باشد

عمود

يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۰۶ ب.ظ
اولین بار است این مسجد می آیم
کاروان دارد حرکت می کند
دیر رسیده ام
باید سریع نماز را شروع کنم
سراسیمه دنبال تربت می گردم
نیست
همه طاقچه ها و گوشه های فرش را گشتم
نیست
محراب را هم،دست های نمازگزارها را هم
نیست
نگاهم به زمین می افتد
آه می کشم
با ناامیدی نمازم را شروع می کنم
ایاک نعبد و ایاک نستعین...
فکر می کنم امروز کجا جاده خاکی زده ام؟
دست روی شانه ام می گذارد
_دعام کن!
تربت را می گذارد و می رود.

#من_یاد_تو_می_افتم
  • مداد مغزی

نظرات (۳)

مثل همیشه زیبا بود
تشکر
پاسخ:
سلام
سپاس
  • محترَق الزهرا (سلام الله علیها)
  • زیبا
    ....
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">